سفارش تبلیغ
صبا ویژن


من کجا و تو کجا... - چون میروی بی من مرو...



درباره نویسنده
من کجا و تو کجا... - چون میروی بی من مرو...
مهم نیست
وقتی به چشم های در تلاطم سرنوشت خویش می نگرم لبخند تو نیست و تمام آه،بودنم را به نظاره می ایستد و تو در آینده ای ناممکن، سرنوشت مختومم را دوباره نقش می زنی،و من از لا به لای برگ های نیمه جان،تا سراشیب گریستنت قد می کشم تا همه بفهمند شکست مقدمه ای بر زندگی است. تنهایم مگذار...
تماس با نویسنده


لینکهای روزانه
مهندس جواد فروغی [31]
جشنواره سراسری شعر میلاد امام رضا (ع) [37]
بزرگترین مرکز دانلود مداحی [136]
دل گویه های یک مجاهد [104]
اردو... [75]
حرفهای نگفته [219]
متن کامل قرآن [36]
شعر نو [66]
من تنهام [53]
شاعران جوان انجمن ادبی صبا. تربت جام [99]
[آرشیو(10)]


لینک دوستان
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
وبلاگ گروهی ائمه اطهار
دوزخیان زمین

عکس
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عکس و پیامک خفن دخترانه برای پسران
دختر و پسر ها وارد نشند اینجا مرکز عکس های جدیده
محرما نه
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
یا امام زمان (عج) | وبلاگ تخصصی مهدویت | اللهم عجل لولیک الفرج
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
همه رقم
پرسه زن بوته های خیال
لبخندایرانی (پسرانه قدیم)
دکتر سخنی
اینجا منم و خدایم
بشنو از نی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
من کجا و تو کجا... - چون میروی بی من مرو...


لوگوی دوستان






وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :48405
بازدید امروز : 11
 RSS 
شب بود.نزدیکی روشنایی از حضور،صدا،پنجره. آمده بود نقاشی هایم را ببوسد خبر نداشت روزهای کودکی ام را سالهاست فراموش شدم. لج کرد مثل دست نوشته های پراکنده ای که خاطرات نیامده ام را کلید می زنند. مثل تبخیر. امروز بیشتر از امروز نوشتم، برای تو، برای بودن، برای سوال های چشم به راه، برای پایانِ هیس! روی سُرسُره ای از لبخند های عمیق تو، نمی شود سُر نخورد. می خورم خودم را، و در این بین تنها شدنی تاریخی که ارسطو هم در معادلات خود به بی منطقی ام شهادت می دهد، سر از چشم هایم در آورد.
تو اوجی از شُکوه بودی و من موجی از شِکوه. تفاوتی نیست، فاصله از زمین است تا تو.
روی کدامین شانه قدم زدی که زیر شانه هایت را باران می گیرد و شهر تشنه ی قدم هات بی اختیار می دود؟!  من اینطرف تر از دست های آسمانی شان، تنها به تشییع با عظمتی خیره شدم که خودم را می ماند. اما نه. من کجا و تو کجا..





نویسنده : مهم نیست » ساعت 11:19 عصر روز یکشنبه 88 تیر 7